متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)

متن روضه مرحوم کافی

منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق(ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت: آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند.
 
این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق(ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد. این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد. رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید: دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید.
 
اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم. تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید. گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید.
 
به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد. امام صادق(ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم.
 
آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر(ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد. یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) نزدیکتر آمد و فرمود: منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم.
 
 
می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند. ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند.     لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.


موضوعات مرتبط: امام صادق(ع)

برچسب‌ها: متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)
[ 27 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)

متن روضه سید مهدی میرداماد

یه مدینه یه بقیعه یه امامی كه حرم نداره
گریه كن ها سینه زن ها كسی نیست تا
 روی قبرش یه دونه شمع بذاره
امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی
ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون كنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا كنید روز برسید مدینه،كسی كه نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش كنم اون دل شب چه خبره،اون هایی كه نرفتن ،همچین كه اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبة الخضراء رسول خدا پیداست، همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیك یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میكنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریكه،اونم بقیعه،
می خوام بیام مدینه كنج بقیع خیمه ی غم بپا كنم من
زانو بغل بگیرم تنگ غروب مادرم رو صدا كنم من
ای مهربونم،تازه جوونم
مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده،ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت:شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت:عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود، اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل كرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه كرد،گفت:آقا چرا گریه میكنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نكنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت كنه شیعه ای كه برای مادر ما بلند گریه كنه،من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میكنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،همچین كه ببینی كه موی سفید داره احترامش میكنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میكنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی كه با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میكشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،امام رو پا برهنه و پیاده تو كوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میكنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند كرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال كردن چرا نزدی،چرا كار رو تموم نكردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب كرده میگه بنداز شمشیرت رو،به دست و پای امام صادق افتاد،به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب كن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه كرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت كردن،الان منتظر من هستن،آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت كربلا،قربون اون حسینی برم،كه تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میكنن،حسین.......یه تكیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید كار حسین رو تموم كنید،آی حسین....
قاتل حیا كن چشم مولا نیمه باز است
مهلت بده این آخرین راز و نیازاست
نامحرمان را دور سازید ای ملائك
یه بانوی قامت خمیده در نماز است
آی حسین.......


موضوعات مرتبط: امام صادق(ع)

برچسب‌ها: متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)
[ 27 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)

  متن روضه سید مهدی میرداماد

جام چشم من بی تاب پر از غم می شد
داشت لبریز غم و گریه نم نم می شد
هر قدم پشت سر مركب دشمن آن شب
 از نفس های من سوخته دل كم می شد
یه پیرمرد،یه پیر مرد محاسن سفید،یه خورده تند راه بری،اونایی كه پدر پیر دارن،دیدی كربلا میبریش،مشهد میبریش،یه خورده تندتر راه میری،نفسش میگیره،میگه بابا صبر كن پاهام دیگه رمق نداره. اون بی حیا سوار بر اسبش هی تند می رفت،امام صادق علیه السلام با اون كمر خمیده و محاسن سپید.
هر قدم پشت سر مركب دشمن آن شب
 از نفس های من سوخته دل كم می شد
چرا؟
بند نعلین و كهن سالی و رنج كوچه
به زمین خوردن من داشت فراهم می شد
خیلی رو این كلمه تكیه می كنم، می خوام با این كلمه روز شهادت روضه بخونم،خودم خرج محرمم رو بگیرم،آی شیعه ها،آقاتون تو كوچه چند بار زمین خورد،یه پیرمرد ناتوان،چه جوری زمین میخوره،
ماه شوال كه از حال دلم باخبر است
با زمین خوردن من داشت محرم می شد
گفتم رو زمین خوردن حساس باش، می خوام با این كلمه روضه بخونم،دیگه از امروز به بعد تا محرم، هر جا شنیدی یكی زمین خورده،بزن تو سینه ات بگو،آخ حسین،چرا؟ آخه
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت
من نمی خوام خیلی باز كنم،همتون یه عمری روضه خون و روضه فهمید
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت
در نظر روضه ی گودال مجسم می شد
حسین.....
آقاجان شما زمین خوردی،جدّتم كربلا زمین خورد،آقاجان شما رو، ابن ربیع با همه ی بی حیاییش،تو كوچه ها یه جوری برد زمین بخوری،شما رو تحقیر كنه،دیگه زخمی نزد،تازیانه ای نزد،اما ارباب ما كربلا،چند بار زمین خورد،وای وای،ای وای ای وای،مطمئنم حق این روضه رو ادا می كنی،والا نمی گفتم روز شهادتی. حسین ایستاده،دیگه رمق به بدن نداره،همه تیراندازا زدن،همه رمق حسین رو كشیدن،این همه داغ روی داغ دیده،عبارت مقتل میگه: نیزه اش رو به زمین فرو برد،یه خورده همین جور كه رو اسب نشسته،به نیزه تكیه بده، استراحت كنه،نانجیب یه نگاه كرد،دید حسین داره استراحت میكنه،گفت:نذارید حسین استراحت كنه،چیكار كردن،یا امام صادق،با شما همچین كاری نكردن،اما كربلا هر كی سنگ به دست گرفت: حسین رو سنگ باران كردن،سنگ به پیشونیش خورد،پیراهن عربیش رو بالا زد،سینه ی حسین پیدا شد،بگم یا نه؟ حرمله رسید تیر سه شعبه رسید،حسین..............آی آی،الهی بمیرم برات آقاجان،چنان تیر و زد،من نمی خوام معنی كنم،هركی عربی متوجه میشه،خودش ناله میزنه، مقتل میگه وقتی تیر سه شعبه رو زد،ابی عبدالله از پشت در آورد، ......  .....، دیگه پاهاش رمق نداشت،از بالای ذوالجناح، با صورت....حسین....
یه نگاه به منصور كرد،امام صادق دید منصور لعنت الله علیه پشیمون شده،به زبون ما به غلط كردن افتاد،شمشیر رو انداخت،شروع كرد لرزیدن،گفت:هرچی می خوای ازم بخواه،من دیگه باهات كاری ندارم،امام صادق فرمود من و نیمه شب،سر برهنه كشوندی تو كاخت،بهم میگی از من چیزی بخواه، من كه با تو كاری ندارم، فقط من و زود برگردون خونه،چرا؟ آخه،زن و بچه ام منتظرن،داشتی من و می آوردی،همه میلرزیدن،بچه هام همه گریه میكردن،منصور دستور داد امام رو ببرن،یه جمله،كربلا هم همه بچه ها منتظر بودن،همه از خیمه ها ....حسین،دستت رو بیار بالا به نیت فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سه مرتبه بگو حسین.


موضوعات مرتبط: امام صادق(ع)

برچسب‌ها: متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)
[ 27 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)

      متن روضه توسط استاد  حاج حسن خلج

ای مدینه بنگر در سوز و در گدازم
قسمت من اینه بسوزم و بسازم
یاد آن نمازی كه نیمه شب شكستند
یاد بازوانی كه بین كوچه بستند
پیر مو سپیدم بُریدم مشكل شد آخر كار من
خدا ببین سر پیری،گیر كی افتادم،هر كی هر جا باشه دیگه سر پیری احترامش بجاست
پیر مو سپیدم بُریدم مشكل شد آخر كار من
دشمنم سواره نداره رحمی به حال زار من
با دلی پر از درد به نامرد گفتم كمی آهسته تر
بی ادب تو سواره ای من پیاده،تو جوانی من پیرم
با دلی پر از درد به نامرد گفتم كمی آهسته تر
ناله ام شنید و كشید و من هم زمین خوردم به سر
آروم آروم داری میفهمی چی شد،نه؟ این آقا مرد بود،تو داری این جوری ناله میزنی
دلت شكست و بیاد رقیه افتادی
اون یهودی سگه كی بود شما رو زمین بزنه آقا
دلت شكست و بیاد رقیه افتادی
خودت برای رضای خدا زمین خوردی
حالا كه عمه كوچلومو زمین زدند
با دلی پر از درد به نامرد گفتم كمی آهسته تر
ناله ام شنید و كشید و من هم زمین خوردم به سر
اشك غم سفته ام روز و شب گفته ام آه كجایی مادر
ای مدینه دشمن با حمله ی شبانه
همره دل من سوزانده درب خانه
دشمن یهودی تا وارد حرم شد
زنده خاطرات جانسوز مادرم شد
همچین كه وارد خانه شدند یك دفعه پرده ها كنار رفت،خطرات مارم زهراسلام الله علیها برام تداعی شد
ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابر دود
مادر جوانم كمانم در پشت در افتاده بود
هیچكی نبود به داد بچه های فاطمه برسه،زینب داشت پرپر میزد،حسین داشت بال بال میزد،از یه طرف علی رو میكشیدند،از یه طرف فاطمه افتاده بود،خاك به دهنم!یه طرف محسن....همین قدر بدون امام زمان(عج) هر روز داره این صحنه ها رو میبینه،
ای خدا شنیدم و دیدم در سیل آتش ابردود
مادر جوانم كمانم در پشت در افتاده بود
آنچه دیده ی دل بدیده هرگز نگردد باورم
مانده روی مسمار به دیوار ردی زخون مادرم
ای گل خزانم آتش زدی به جانم
ای پرستوی من رفتی زاشیانم
از غمت خمیدم امیدم رفیق خفته زیر گل
مرتضی و دوری صبوری..........
به حق ائمه ی بقیع ده مرتبه یا الله

 



موضوعات مرتبط: امام صادق(ع)

برچسب‌ها: متن روضه شهادت امام صادق(علیه السلام)
[ 27 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد